با سلام و عرض ادب،با افتخار اينجانب داراب ربيعي مدير وبلاگ باران مهربانی به شما خير مقدم عرض مينمايم - استفاده از مطالب وبلاگ با ذکر منبع و عنايت صلواتي بر محمد و آل محمد.ص. بلامانع مي باشد .
مقدمتان گلباران بازديد کننده عزيزحتما با نظرهای ارزشمندتان ما را مورد لطف خود قرار دهيد -عضویت در کانال وبلاگ با کلیک بر روی آیکن تلگرام در سمت راست وبلاگ .
نظر شما در مورد وبلاگ بنده چیست؟
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ساحل ادب و آدرس porseshemehre96.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 4 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 4 بازدید ماه : 32 بازدید کل : 2881 تعداد مطالب : 19 تعداد نظرات : 7 تعداد آنلاین : 1
بياييد با خلق اينگونه باشيم
سخني به درشتي نگوييم و دل بجوييم،مبادا دلي بشکند ازحرف ما
بياييد افکار وعقايد هم را با ديده احترام و ادب بشنويم وخود محوري را از خود بزداييم
آنگاه است که جامعه اي آرام،بي دغدغه و و مملو از نور ادب واحترام خواهيم داشت بسان بهشتي درزمين ،سرسبز از نور مهر ومحبت وايمان
خدايا توفيقمان ده به افکار همديگر احترام بگذاريم
آمين
تضاد و کشمکش در عرصه ی روان
هست احـــوالـم خــلاف همـــدگر
هر یــــکی با هـــم مخالـف در اثر
چون کـــه هر دم راه خود را می زنم
با دگــر کس ســازگاري چون کنــم
مــــوج لشــگرهايِ احـــوالم ببیـن
هر یـــکی با دیگری در جنگ و کین
می نــگر در خود چنین جنگ گـران
پس چــه مشغولی به جنگ دیگران؟
مولوي ، 1386: دفتر ششم ، ص 789، ب 51-54
حالات روحی و روانیِ هر انسانی با انسان دیگر در اختلاف است و این به این دلیل است که حالات روحی و روانی خود فرد هم وحدت و هماهنگی کامل ندارد و چون این اختلافات در احوال خود فرد رخ می دهد چگونه ممکن است که فرد بتواند با کس دیگري دم از سازگاری و صلح و آشتی بزند. به اعتقاد مولانا اگر انسان به اشراق و روشن بینی برسد می تواند این زد و خورد را که میان احوالات مختلف روحی او صورت می پذیرد ببیند و ان چنان به نظاره ي آنها مشغول گردد که از جنگ و دشمنی با دیگران فارغ گردد ؛ پس تنها راه دستیابی به صلح و آشتی با دیگران تعدیل احوال و دوري از افراط وتفریط است تا خشم و شهوت و سایر صفات حیوانی در مسیر صحیح خود قرار گیرند. نیکی به خلق و تاثیر آن در آرامش روح از جمله عواملی که باعث استحکام صلح و آشتی میان طبقات اجتماعی می گردد، سرایت روح احسان و نیکی به کوچک و بزرگ است؛ گذشته از این که فوائد این نیکی به مضمون:
تو نیکی می کــن و در دجلــه انـداز
کــه ایــزد در بیــابــانت دهــد بـاز
در ابتدا و کاملاً به خود ما بر می گردد؛ این نیکی فوائد بیشمار دیگری نظیر قلع و قمع کینه ها و دشمنی ها و حسادت ها و بخل ها و تنگ نظری ها برای ما به ارمغان می آورد. مولانا در این خصوص در مثنوی معنوی می فرماید:
خیــر کـــن بــا خـلق، بهـر ایزدت
یــا بـــرايِ راحــتجــان خـودت
تــا هـمــاره دوســت بینی در نظــر
در دلت نـایــد ز کین نـاخوش صور
مولوي ، 1386؛ دفتر چهارم ص 545 ، ب 1980 -1981
تو نیکی را برای رضای خدای به جای آور و اگر برای رضای خدا به جای نمی آوری، حداقل برای راحت نفس خود و در امان ماندن از شر خلق، به آن مبادرت ورز، در آن صورت همه برای تو قوم و خویش و دوست و آشنا می شوند و جان تو در اثر کینه ی خلق، تصاویر موهش و وحشتناک نمی بیند. اهمیت وفاداری به عهد و پیمان گاهی پیش می آید که اهمال در به جا آوردن پیمان یا قول و قراری باعث ایجاد کدورت و دلسردی و بی اعتمادی میان افراد جامعه می گردد. بنابراین یکی از مواردی که می تواند به صلح و آشتی پایدار کمک کند، تعهد شخص و وفاداری همیشگی به عهد و پیمان است.
اهمیت وفاداری به عهد و پیمان
چون درخت است آدمی و بیخ، عهد
بیـخ را تیــمــار می بایـــد بـه جهد
عهـدفاسد، بیخِ پوســــــــیده بود
وز شمـار و لــطف، بــبــریده بـُود
شاخ و بـرگ نخل، گر چه ســبز بود
بــا فســاد بیـخ، سبزی نیسـت سود
ور نــدارد بـرگســبز و بیـخ هست
عـاقبت بیرون کنـد صد برگ، دست تـو
مشو غـرّه به عــلـمش، عهد جو
علم چـون قشرست و عهدش مغزِ او
همان : دفتر پنجم ، ص 662 ب 1166-1170
در این ابیات مولانا وجود آدمی را به درختی تشبیه کرده است که ریشه ی آن عهد و پیمان است؛ این ریشه در صــورتی محکــم و استــوار می شـود که آب ریـاضت و مجاهده در آن نفوذ کند و إلّا به اندك زمانی میخشکد.
او بدقولی و عهد شـکنی را مانند ریشه ی پوسیده ای می داند که مانع از میوه آوردن درخت می گردد. وقتی ریشه درخت فاسد باشد، اگر شاخه و برگ درخت هم سبز باشد، سرسبزی اش بی فایده است؛ اما اگر درختی برگ سبز نــداشته بـاشد ولی ریشه اش سالم باشد، سرانجام آن ریشه ی سالم، برگ های فراوانی میرویاند.
مبادا فقط فریب علم و دانشِ کسی را بخورد، بلکه باید از او وفای به عهد انتظار داشته باشد؛ زیرا علم مانند پوست است و وفای به عهد مانند مغز. سخاوت و بخشندگی تثبیت کننده ی صلح و آشتی مولانا در تفسیر جـود و بخشش به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) استناد می جوید و در دنباله ی حدیث، سخنان خود را در خصوصِ جود به نظم در می آورد:
گفت پیـــغمبــر کــه هر که از یقین
دانَـد او پـــــاداش خود در یوم دین
کـه یـکی را ده عــوض می آیــدش
هـر زمان جــــودی دگرگون زایدش
جــود جمــله از عوضهـا دیدن است
پـس عـوض دیدن ضد ترسیدن است
پس سخــا از چشم آمد نـه ز دست
دیـد دارد کــار جــز بیـــنا نَــرَست
همان: دفتر دوم، ص 185 ، ب 895-900
پس بخشش و سخا بیش از آن که ریشه ی بشری داشته باشد، ریشه ی الهی دارد و بخشندگی از صفات خداوند است. مولانا در جایی دیگر از مثنوی به ماهیت جود و بخشش الهی می پردازد که کاملاً از جود و بخشش بندگان ممتازست. در حالتمرسوم و معمول در اجتماع این فقیر و نیازمند است که به دنبال جود و بخشش است و دست به سوی دیگران دراز می کندو درِاین خانه و آن خانه را می زنداما در جودی که از ناحیه ی حق تعالی است این وجود وبخشش الهی است که به دنبال نیازمند و محتاج می رود:
بـانــگ می آمـد که ای طالــــب بیا
جــــود محتـاج گـدایـان چـون گدا
جــود می جویـد گــدایان و ضعـاف
همـچو خـوبـان کـآینه جویـند صاف
روی خــوبـان زآیـــــــنه زیبا شود
روی احـــسان از گــدا پیـــدا شود
پس از ایـن فــرمـود حق دروالضحی
بــانــگ کـم زن ای مـحمـد بـر گدا
چــون گـدا آییــنۀ جـود است هـان
دم بــــود بــر روی آییـــنـه زیــان
آن یــــکی جــودش گـدا آرد پدید
و آن دگــر بـخشـد گـدایـان را مزید
پس گـــدایان آیــت جـود حـق اند
و آن که با حقّنـد جـود مـطــلق انـد
همان: دفتر اول ، ص 105 ، ب 2744 – 2751
نگاه مولانا به مقوله ی صلح، نگاهی عرفانی و اجتماعی است. صلح و آشتی در مثنوی معنوی از سازگاری و تناسب میان اضداد عالم آغاز می شود و تا وحدت ادیان و صلح و آشتی میان تمامی ابناء بشر پیش میرود و در نهایت، والاترین مرتبه ی آن که رابطه ی میان بنده و خداوند است، می رسد. زمینه های عرفانی اندیشه ی مولانا، تأثیر او از عرفا، مسلماً در شکل گیری و تقویت دیدگاه های مولانا درباره ی صلح و آشتی مؤثر بوده است. همچنین تأثیر روزگار آشفته و پر جنگ و ستیزی را که مولانا در آن به سر می برد و جنگهای صلیبی و حملات مغول را نباید از یاد برد.
عرفان مولوی، عرفانی است که غالباً در بطن و متن جامعه جریان دارد. حضور طبقات مختلف اجتماعی از پادشاه، وزیر، صوفی، غلام، کنیز، مطرب، زرگر، طبیب، روستایی و... و از سوی دیگر ارتباط تنگاتنگ طبقات مختلف جامعه با مثنوی و مولانا بیانگر همین امر است.
برگرفته از:
مقالهی «جلوههای صلح و بشر دوستی در اشعار مولانا، حافظ و سعدی»، فرانک سلیمانی
منبع مطلب : http://www.sdsgroup.org/Pages/view.aspx?PostID=726
کد را وارد نمایید:
عضو شويد
عضويت سريع